کمیلکمیل، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

دوران مادرانه

وقتی شما اومدی پیشم 2

صبح دوباره بردنم سونوگرافی بیمارستان و این بار یه دکتر دیگه شیفت بود.اون گفت کیسه آبت پاره شده.چرا متوجه نبودی؟ اب دور بچه خیلی کمه و به زور سرم ها هردوتون زنده این... من داشتم قالب تهی میکردم. سریع بردنم بخش داخلی بستریم کردن... دقیقا نمی دونم چه مدت اونجا بودیم و داشتن شما رو تقویت میکردن که یه پرستار با ویلچر اومد دنبالم و منو دوباره بردن بلوک زایمان... تو بخش داخلی مامان بابایی پیشم بود. این بار بردنم اتاقی که صدای خانما وقتی تو اتاق ویژه تنها بودم میشنیدم. نمی دونم چی بگم... هم ناجور بود و هم یه جورایی بانمک...(البته الان به نظرم بانمک میاد وگرنه اون موقع که من مطمئن بودم حالا حالا ها شما نمیای خیلی ترسیده بودم و باخودم می گفتم من...
11 بهمن 1393

وقتی شما اومدی پیشم 1

سلام پسر دلبند مادر... میخوام برات خاطره به دنیا اومدنت رو بگم... آماده ای قندعسل؟   شب بیست و نهم آذر بود و ما به روال همیشگی خونه مامانم اینا بودیم.مامانم اون شب حالش خوب نبود.چون قبلا عمل کلیه داشتن ایشون نباید باد سرد به پشت کمرشون بخوره، هیچ وقت... و شب قبلش خاله زهرا از مسافرت کربلا اومده بودن و مامان با خاله معصومه رفتن بیرون تا بنر خوش آمد نصب کنن و سرما خورده بودبه پشتشون. خلاصه اینکه اون شب تب شدیدی داشتن و لرز هم همینطور.ما آخر شب اومدیم خونه خودمون...با باباحمید در مورد مدل گیفت هایی برای زایمان درست کنیم حرف زدیم و بعدش باباجون تو هال موند کارای خونه رو بکنه و من رفتم خوابیدم و حالمم خوب نبود خیلی نگران ...
11 بهمن 1393
1