9 خرداد سال 93
سلاااام... خب قضیه از اون جایی شروع شد که ما بعد از عید هوس اومدن یه فرشته کوچولو کرده بودیم واسه زندگیمون. ولی با پرس و جو از چندنفر امیدوار نبودیم که زودی بیاد. من وشوشو تیر ۹۱عروسی کردیم ولی به دلیل دانشجوی راه بودن من چند وقت خونه نگرفتیم وبازم مهمون مامان و بابا هامون بودیم. خلاصه بعد از یه سری اتفاقات و انتقالی گرفتنم برا شهر محل سکونتمون ما رفتیم خونه خودمون. تااینکه بعد از عید امسال دیگه وصله مون سر رفته بود و دوست داشتیم یه نی نی تپلو بیاد تو زندگیمون. ولی فکر میکردیم شاید به این زودی ها نشه. تا اینکه شد خرداد ماه و من که هیچ وقت عقب نمی انداختم نه روز عقب انداختم. تو این چندهفته چندبار بیبی چک گرفته بودی...