البوم پونزده ماهگی گل اقا...

روز اول فروردین، بعد از اینکه ما سال رو مزار دوست شهید باباحمید شروع کردیم و اولین بازدیدمون رو اومدیم منزل پدربابا حمید...کنارسفره هفت سینی که مادرجون چیده بودکلی عکس باژست های مختلف گرفتیم

سال نو مبارک... ان شاءالله صدسال تنت سالم باشه پسرم...

پیش به سوی شروع سال نو با یه جای خوش آب وهوا...

ولی وقتی رسیدیم هوا سرد بود...

و یه شب خوب با همه عموها و مادربزرگ و پدربزرگ پدری و البته دوست جون جونی پسرم تو شهربازی...که به اندازه بچه ها باباهاشون هم بلیط خریدن و بازی کردن:

این هواپیمائه بازی محبوب کمیله و هربار که میایم اینجا، باهاش خیلی راحت و بی ترس بازی میکنه.البته اینبار با اکثر وسایل بازی کزد و دوست داشت سوار هم شون بشه.بزرگ شده بچه م!

عید دیدنی های ما امسال با ماشین خودمون الحمدلله شروع شد و ما اینو از برکت وجود پسرمون میدونیم که با اومدنش خدا به روزی مون وسعت رزق داد و ما رو کنار هم شادوسالم و جمعمون رو گرم تر وصمیمیتر از قبل قرار داد.خدا رو بارها وبارها شکر...

یکی از سرگرمی های جدید پسرگلی نقاشیه. که به تقلید از مامان بهار موقع درس خوندن ونت برداشتن از جزوه ها، با خوردکار و ماژیک مخصوصا روی کاغذ نقاشی میکشه. البته با ماژیکای رنگی محلول در اب هم روی سرامیک های آشپزخونه و حموم کلی نقاشی های خلاقانه میکشه قربونش بشم. و منم سررسید برنامه ریزی ها مو چندتا مداد رنگی براش میذارم تو کیفم تا تو مهمونی ها حوصله ش سرنره...

و روز هشتم عید ما راهی سفرشدیم تا بریم شهر باباجون تهران و اقوام پدری رو هم ببینیم و بعد از مشورتهای بسیار تصمیم گرفتیم چون تعطیلات نوروزی کم و همه شهرهای توریستی کشورمون شلوغن جاهای خوشگل و دیدنی تهران رو فقط ببینیم و با برنامه ریزی خوب! راهی دیدار جذابیت ها و جلوه های مثبت پایتخت شدیم.

بابا حمید زیاد از این شهر به خاطر شلوغی و لایف استایل متفاوت بعضی ساکنینش دل خوشی نداره ولی به خاطر روی ماه عزیزامون میریم و با دید مثبت مسافرتمون رو شروع میکنیم.

پست مفصل شرح مسافرت نوروزیمون رو تو راهه...یه پست جدا و باتفصیل...