هشت ماهگی دلبندمون...
پسر قند عسل مامان، امروز هفت ماهت پر شد و رفتی تو هشت...ان شاءالله همیشه سالم باشی و سلامت به دنیا بیای و دل مامان و بابا رو شاد کنی...
یادش بخیر اون روزایی که تازه گنجشک مامان اومده بود تو لونه دل مامانی...
اون اوایل که هشت روزه بودی و منو باباحمید جواب مثبت قطعی وجود شما تو دل مامانو از ازمایشگاه گرفتیم...
چقدر خوشحال شدیم ...
یادش بخیر چه قدر دوست داشتم زود زود بزرگ شی تا بتونم حجم بدنتو از روی شکمم ببینم و تکوناتو احساس کنم...
و حالا شکر خدا همه ی اینا رو دارم...البته بماند که تکونای گل پسری با شدت تمام و زور زیاد فقط برای مامانشه و بقیه که دستشونو میذارن روی شکم مامان بهار نی نی به طور اسرارآمیزی از جنب و جوش میفته...
شما میدونی چرا؟!!!!!
من که اصلا سردرنمیارم...
واقعا ارزوم شده بقیه این لگدایی که شب و نصفه شب مامانو از خواب بیدار میکنه رو یه بار و فقط یه بار حس کنن...
البته تکون خوردنای شما ماشاءالله این قدر فاز قوی هست که همه از روی لباس می تونن ببینن و هی میگن" اه ...تکون خورد تکون خورد..."
منم یه نگاه عاقل اندر سفیه بهشون میکنم و"وا بچه تکون میخوره دیگه..." ولی تو دلم کلی ذوق میکنم با هر جنبشت...دلم زیر و رو میشه وقتی مثل ماهی وول میخوری...
بابا حمیدت اسممو گذاشته اکواریوم...
بماند که هر چی اقا کمیل ما بزرگتر میشه زورش هم بیشتر میشه... و مامانشو در طول شب سه چهاربار بیدار میکنه...
ولی همش شیرین و لذت بخشه ...خیلی زیاد...ومن به خاطر داشتن شما به خودم میبالم...
سیسمونی ت رو هم خیلی وقته دیگه تقریبا کامل کردیم ولی هنوز اتاقت رو دیزاین نکردیم. وسایلو چیدیم ولی با کمک بقیه داریم یه کارایی میکنیم،ایشالله هر وقت خوشگل تر شد عکسهاشو میگیرم میذارم...
پنج شنبه گذشته اولین جلسه کلاس بارداری تو بیمارستانی که ان شاءالله قراره به دنیا بیای برگزار شد برامون عشق مامان...کلی مطالب جدید که برای سلامتی مادر و جنین (که امیدوارم به درد دوستای خوبم که الان باردارهستن هم بخوره)مفیده یادگرفتم...مثلا اینکه می تونیم روی یه توپ بزرگ و محکم بشینم و عضلات باسن و لگن رو برای به دنیا اوردن بچه تقویت کنیم...یا برای کمردرد هایی که دیگه داره خیلی ازاردهنده میشه از یه توپ کوچیک باپلاستیک نرم استفاده کنیم و بذاریمش بین کمرمون و دیوار و سعی کنیم حرکتش بدیم...
البته ما یه کم دیر رفتیم چون یه سری دوره های دیگه هم بود که از پنج ماهگی اموزش داده میشد و دیگه نتونستیم عضوشون بشیم...ولی من نگران نیستم چون هر دومون در طول این مدت زیر نظر دکتر متخصص و ماما بودیم و همه چی آرومه...