هفته سی و دوم...
دلبند مامان سلام...
بی تابی مون برای دیدن روی ماهت بیشتر از قبل شده و هر روز یه علامت دیگه تو تقویم میخوره...
قدم به قدم به حضور فیزیکی ت تو زندگیمون نزدیک میشیم...
این روزا هم نگران سلامتی شما و نزدیک شدن تاریخ اتفاق بزرگ زایمان هستیم و هم چشم به راه رسیدن اون روز...اون روز هیجان انگیز...که ببینیمت...
تاریخ زایمان طبق اولین سونوهای مامان که دقیقترن و زیر هجده هفته،4 بهمن هستش...خیلی بی قراریم عزیزتر از جونم...که بیای و ساعتهای شبانه روزمون رو درگیر خودت و شیرین زبونیات کنی... که جلوی چشممون قد بکشی و اقاتر بشی...
بابا حمید میگه همون روز زایمانت تو بیمارستان ختنه ت کنیم تا هم از همون ابتدای تولد ان شاءالله یه مسلمون واقعی باشی(نه ظاهرنما...به حول و قوه الهی) هم بعدش دیگه خیالمون راحت باشه که اذیت نمیشی چون نه من و نه باباحمید طاقت بی حالی و گریه ت رو نداریم...
این روزا حسابی درگیر انجام کارای تزئین اتاق کوچولوت هستیم چون دو هفته دیگه امتحانای مامانی شروع میشه و بعدشم که دیگه خیلی سنگین میشم،بخور و بخوابه...
این عکس گل های کوچولی هستش که درست کردیم تا اطراف اتاقت رو باهاشون باند کنیم... فکر کنم چیز خوشگلی از اب دربیاد...
راستی عزیزدلم،یه چیزایی برات بافتم که امیدوارم بهت بیاد و دوستشون داشته باشی... البته چون مامانی هنوز اماتوره شاید اونجوری که باید نشده...نمی دونم!
این کلاه شال گردنی اولین چیزی بود که برات بافتم...
این کلاهه رو هم به پیشنهاد مامانم برات بافتم و کوچولوئه...چون شما بچه ی برفی تو دوماه اول زیاد استفاده میشه و کامواشو روشن برداشتیم تا کثیفی هاش زودی مشخص شه...
البته تو بافت شال گردنی و پاپوشش هم تو طرحه...
دارم برات یه ژاکت و سرهمی ست هم می بافم که به محض اماده شدن عکسشو اپ می کنم... بابا حمید هم یه تخته کوچولو که دور تادورش میخ کوبیده شده درست کرده تا از این پتوها که گوله گوله اند برات درست کنیم...اون خیلی خوشگله... انشاءالله برسم اماده ش کنم...
راستی با همکاری چندباره باباحمید برات یه قاب عکس هم درست کردیم... که قاب چوبیش از باباجون و طرح های روش مال من هستش... مطمئنم چهره نازنینت قشنگترش میکنه جوجوی ما...
دیگه فعلا چیز خاصی برای نوشتن نیست... ولی خاطرات مفصل تر و درد دلای مادرونه بیشتر تو دفترخاطراتته...که بین خودمون دوتاست... البته گاهی بابا حمید هم بهش ناخنکی میزنه با اجازه شما...
دوست دارم
مامی بهار