کمیلکمیل، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

دوران مادرانه

دلم زمستونه...

نمی شود بی اعتنا بود.نمی شود دید و انگار ندید.نمی شود ساده عبور کرد... پسرکم!میخواهم سردترین هوای سال دل مسلمین را برایت بگویم... فاجعه ی منا،اتفاق غیرمنتظره،وحشتناک و دهشتناکی بود که ده روز اخیرمان را زهر کرد و کاممان را تلخ. عیدمان را عزا و جامه مان را سیه پوش. چشمانم را می بندم و برمیگردم به چهل روز پیش تر...به خدا حافظی ها و حلالیت طلبیدن ها... به"خوبی و بدی دیدین حلال کنین..." ها و به "خوش به سعادتتون" گفتن ها... فکر میکنم به بیست و نه روز عحاشقی و دلدادگی با خدا،معبود،محبوب،معشوق... به روز سی ام. به روز اخر.به رمی جمرات... به دیواری که روبروی ستون شیطان بود وداغ بود بر دل مومنین و انگار کافی نبود...بر...
29 آبان 1394

شهادتت مبارک رفیق

روز هفتم محرمه... یکی از دوستای بابایی شهید شد پسرم... اقا رضا ،دوست بابا جون،یکی از سربازای داوطلب مدافع حرم تو سوریه؛سه روز پیش شهید شد و امروز تشییعشون بود... دعا می کنم خداوند بهترین جایگاهش رو نصیب ایشون بکنه و خانواده عزیز و دختر یازده ماهه ی نازنینش رو کفایت کنه.   ...
8 آبان 1394

البوم هفت ماهگی

البوم هفت ماهگی برات دندونگیر خریدیم ولی اصلا دوسش نداشتی. عکس العمل پسرکمون در دودقیقه اول... وقتی رفتیم پارک دیگه بهش گیر ندادی و عادت کرده بودی ولی نمی خوردیش و هنوزم... به جاش بستنی می خورم مامان جون... و این شکلی پیشی پیشی میشم... اوا خواااااهر... عزیزم... الهی قربونت بشم. وقتی تمام لباساتو کثیف کردی و ساک خالی شده... راه حلی باقیست... من عاشق این صورت ماتتم... اااااه.. با کسره.تازه یاد گرفتی همه رو دعوا میکنی... اینا لباسای نوزادی منن تو تن گلبرگی نازدونه مون: عزیزمی... اولین شهربازی......
23 مهر 1394