سه ماهگی و سال نو
ماهگیت مبارک قندعسلم...
اولین نوروزت در کنارمون رو به خودم تبریک میگم...
کلوچه مامان ماهش شد... هورا...
امسال اولین سال سه نفره مون بود و اتفاقات قبل و بعد از عید رنگ و بوی دیگه ای داشت...
قبل از عید دو روز آخر باباحمید کارگاهو تعطیل کرد و خونه تکونی مون شروع شد...البته خونه ما زیاد کثیف هم نبود.
روزاخر سال هم هممون رفتیم خرید اول برای مامان بهاره بعد اقا کمیل بعدشم بابای فداکار...
اینا اولین خریدای نوروزی کمیلم هست.
با گل پسرم رفتیم برای عید دیدنی خونه اقوام بابا ومامان...پسرم با تراول هایی که گرفت ثروتمند شد...
اینا عیدی های روز سوم هست که اومدیم خونمون تا روز بعد دوباره بریم شهرستانمون...
البته عیدی های نازنینم خیلی بیشتر بود ولی متاسفانه چون مسافت ها دور بود وما بیشتر توی ماشین بودیم،خیلی کم اومدیم خونمون نتونستم هم رو باهم بگیرم...ولی خیلی دوست داشتم بشه.
تو دوران عید هم من سرما خوردم و حالم زیاد خوب نبود...پسرم تو تمام دوران بیماریم مریض نشد ولی امروز داره سرفه میکنه...خدا کنه مثل من بد مریض نباشه.خیلی نگرانشم...
مگه چیه؟!!!
پسرم حاضر شده بریم عیددیدنی...
اول اینجوری...
بعد اینجوری...
اینم آخرش...الهی فداش شم...
خپلویم خپلو....