کمیلکمیل، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

دوران مادرانه

حال این روزای مامان بهار ...و باباحمید...

1393/5/21 10:32
نویسنده : بهاربانو
247 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا دل دردام داره بیشتر میشه ...دیشب هم سردرد عجیبی و بدی داشتم ...باید حتما از خانم دکتر شهابی بپرسم...

 

ان شاءالله که چیز خاصی نباشه...

بابایی بنده خدا از سرکار که میاد خیلی خسته ست مخصوصا که راهش تا شرکت طولانیه و تو راه خسته تر میشه ولی وقتی میاد پیشم میشینه و دستشو میذاره رو دلم با شما حرف میزنه که منو اذیت نکنی مواظب خودت ومن باشی مرد کوچک ما و ...

ویارای منم که تموم شدنی نیست هوسای زودگذرکه بابا حمید میپره تا از سرم نیفتاده میخره تا من و شما بخوریم و شما تپل بشی...البته اینم بگم شما مموشک کوچولوی من تو سن سه ما ه و سه هفتگی که باید حدکثر ۸۰ گرم باشی الان نزدیک صد و خرده ای هستی ... می ترسم خانم شهابی تو همین دوران بارداری بهمون رژیم بده...

البته من قبل از باردارشدن شما وزنم زیر حد نرمال بود حدود چهار کیلویی کم داشتم اونم به خاطر تحرک زیادم تو دانشگاه بود...ولی الان هر دومون داریم خوب وزن میگیریم .بابا حمید هم به طور خبیثانه ای خوشحاله...

چند روزه دنبال لیست سیسمونی و قیمتها و مدل ها هستیم برای شما فرشته کوچیکمون...

اخه مامانی فقط تو سه ماهه دومه که می تونم برم بازار وبا سلیقه خودم برا شما خرید کنم قربونت بشم...

عزیز و اقاجون و خاه ستاره دو روز پیش برای انتخاب رشته خاله ستاره رفتن پیش مشاور خاله...برگشتنی از بازار برات یه عروسک ناز باب اسفنجی هم خریدن که عکسشو برات تو پستای بعدی میذارم...

ارزوی من و بابایی سلامتی شما و همه نی نی های به دنیا نیومده و به دنیا اومده است...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)