کمیلکمیل، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

دوران مادرانه

از عرش صدای ربنا می اید...

1394/3/28 13:04
نویسنده : بهاربانو
621 بازدید
اشتراک گذاری

«...رَمَضان الذّی اَنزَلتَ فیِهِ القُِرآن...»

l1h3_elsahefa-23466-23.jpg

 

ماه خدا از راه رسید...مبارکه...見てね(^◇^)┛ キラキラ のデコメ絵文字

 

از اینکه از خاطراتکده ی پسرم مثل یه بولتن برای اعلام مناسبتها استفاده کنم بدم میاد و هیچ مناسبتی رو اینجا اعلام و درج نمی کنم ولی رمضان یه چیز دیگه ست...یه چیز دیگه...پس مبارکه...

پارسال ماه مبارک کمیل تو دلم بود و تازه یه ماهش شده بود.ما حدود ده روزی مهمون خانواده همسری بودیم یه شهر دیگه.خانواده همسر ادمای خوب و خوش مشربی هستن الحمدلله و البته خوش خوراک(!)و هر وقت میریم خونه شون معمولا سنگ تموم میذارن واسه خوردنیا...دست پخت مامان همسر هم به همین جهت خیلی خوشمزه ست. حمید هر وقت میخواد از غذام تعریف کنه که خوب شده و اینا..میگه:از مامانم هم بهتر پختیش...زیباخجالت... اون سال هم به مناسبت بارداری من خیلی خوش گذشت.اینم یه خاطره ست دیگه...از نوع مامان شکمو!خندونک

ماه رمضون امسال خیلی دلم هوای مامان بزرگمو کرده...پارسال دست نوازشش هنوز روی سرمون بود و حالا...

خدا رحمتش کنه...

این چند وقت زیاد خونه مامانم نیومدم به خاطر امتحانای مامان. مامان کمیل و می بینه بی خیال صرف و نحو و اربعین و...می شه و خلاصه روز باید بعد غصه خوردنشو ببینم.دیگه رفتیم که هم سروسامونی به خونه نه چندان ابادمون بدیم واسه پیشواز ماه مبارک و هم این قضیه...

نزدیک ده روز خونه خودمون بودیم و رکورد زدیمخندونک...ولی انصافا خوب بود و افتادیم روی روال.همسر هم راضی تر بود.پس دیگه کم کم فاصله پستها طولانی تر میشه.چون ما خونه خودمون نت نداریم.

با کمیل روزا تا لنگ ظهر می خوابیم.حدودای ده و نیم...یازده بیدار میشیم و ناهار میذاریم و خونه رو که حاصل تا دیر وقت بازی کردن بوده سر و سامونی میدیم و کمیل صبحونه میخوره و...(اووووه... بعله همه ی این کارا رو با هم در حالی که پسرکم تو بغلم لم میده و دلش نمی خواد بره پائین انجام میدیم...دو نفری!)

کمیل ،یه خواب کوتاه در حد چهل دقیقه داره و دوباره بازی تا شب...اول شب میخوابیم تا همسر بیاد.شام میخوریم و بازی بازی بازی...تا دو نیمه شب و ماجرا تکرار میشه...

می دونم در ظاهر خیلی تکراری و کسل کننده به نظر میاد ولی در واقع ابدا حوصله هیچ کدوممون سر نمی ره چون شیرین کاری های پسرک کوچولوی خونه ما و کارای متنوعمون مثل کیک پختن برای سورپرایز همسر هر روزمون رو بی نظیر می کنه...

بی نهایت زندگی الانم رو دوست دارم و احساس بزرگ تر شدن میکنم... وجود پسر شیرینم باعث شده احساس مفید و ارزشمند بودن بکنم و کلی کار عقب مونده و برنامه ریزی و امید به آینده داشته باشم...

امید دارم همه مون رمضون پربرکت و پرباری داشته باشیم

 

پسندها (5)

نظرات (5)

صبا
29 خرداد 94 14:26
سلاااام بهار جون طاعات و عباداتت قبول درگاه حق چقد دلم برای نوشته ها و خاطرات گلپسری تنگ شده بووود!! تقریبا هروز بهت سر میزدم مادرانه هامون که با وجود این فینگیلی ها شکل میگیره هیچ وقت نمیذاره زندگی تکراری و کسل کننده بشه، وقتی مرور میکنیم به نظر همه چیز تکراری و یکنواخته ولی شیرین ترین لحظاتمون همبازی شدن با این فرشته های آسمونیه انشاالله تنشون سلامت و بلا ازشون دور باشه ولی خیلی کیف داره خونه مامان بودن، من که ازشون دورم از 10روزگی مهدیار که دیگه مامانم رفت خونشون کم کم استقلال پیدا کردم الان هروقت میریم اونجا کلی بهم خوش میگذره...
بهاربانو
پاسخ
مال شما هم قبول باشه گل بانو... دیگه مامان دانشجو داشتن هم داشتن مسئله ایه خودش دیگه... منم بهتون سر میزنم.ظاهرا هنوز درگیر مشکلاته بلاگفا... منم خدا رو شکر عادت کردم و یه باری از دوش مامانم بنده خدا برداشته شد.اخه ما تا نزدیکای سال نو مهمون اجباری بودیم اونجا. الانشم که اومدیم خونمون مامانم هر روز میاد میگه دلم واسه کمیل تنگ میشه...
مامان فاطمه سادات
29 خرداد 94 15:38
خدا روشکر اتفاقا منم تصمیم گرفتم بیشتر تو خونه باشم تا کارای عقب افتاده ام رو انجا بدم اینجوری همسری هم راضی تره کمیل جان رو ببوس
بهاربانو
پاسخ
خیلی خوبه. یه کم سخته هم درس بخونیم وهم کارای خونه و بچه و ... ولی وقتی روی ریل میفتی واقعا شیرینه...
مامانِ بی قرار
30 خرداد 94 8:33
این روزها واسه منم دعا کن.
بهاربانو
پاسخ
محتاج دعات هستم عزیزم
مامان آرزو
30 خرداد 94 10:37
___________________-------- _________________.-'.....&.....'-. ________________\.................../ _______________:.....o.....o........; ______________(.........(_............) _______________:.....................: ________________/......__........\ _________________`-._____.-'شاد باشي مهربون ___________________\`"""`'/ __________________\......,...../ _________________\_|\/\/\/..__/ ________________(___|\/\/\//.___) __________________|_______|آرزومند آرزوهــــاي قشنگت ___________________)_ |_ (__ ________________(_____|_____) ............ *•~-.¸,.-~* آپ کردم *•~-.¸,.-~*............
بهاربانو
پاسخ
ممنون خانوم گل...همچنین
alghadir
10 تیر 94 15:53
سلام عزیزم .یه خسته نباشیدو تشکر ویژه بخاطر تمام سختی هایی که بخاطر زندگی مون تحمل میکنی وحرفی نمیزنی.داشتم وبلاگتو نگاه میکردم(متعجب شدم از این همه زیبایی کلامی ونوشتاری)دوست دارم و امیدوارم خدا سایتونو بالا سر منو کمیل مون نگه داره انشالله. hi dear.in my heart you are the best wife and freind for me. Falling in love is awfully simple, but falling out of love is simply awful. عاشق شدن تا حدودی آسان است اما ترک عشق وحشتناک است Anonymous
بهاربانو
پاسخ
عزیزم.ممنون که باهمه مشغله کاریت نوشته های دلکده مونو دنبال میکنی...