از عرش صدای ربنا می اید...
«...رَمَضان الذّی اَنزَلتَ فیِهِ القُِرآن...»
ماه خدا از راه رسید...مبارکه...
از اینکه از خاطراتکده ی پسرم مثل یه بولتن برای اعلام مناسبتها استفاده کنم بدم میاد و هیچ مناسبتی رو اینجا اعلام و درج نمی کنم ولی رمضان یه چیز دیگه ست...یه چیز دیگه...پس مبارکه...
پارسال ماه مبارک کمیل تو دلم بود و تازه یه ماهش شده بود.ما حدود ده روزی مهمون خانواده همسری بودیم یه شهر دیگه.خانواده همسر ادمای خوب و خوش مشربی هستن الحمدلله و البته خوش خوراک(!)و هر وقت میریم خونه شون معمولا سنگ تموم میذارن واسه خوردنیا...دست پخت مامان همسر هم به همین جهت خیلی خوشمزه ست. حمید هر وقت میخواد از غذام تعریف کنه که خوب شده و اینا..میگه:از مامانم هم بهتر پختیش...... اون سال هم به مناسبت بارداری من خیلی خوش گذشت.اینم یه خاطره ست دیگه...از نوع مامان شکمو!
ماه رمضون امسال خیلی دلم هوای مامان بزرگمو کرده...پارسال دست نوازشش هنوز روی سرمون بود و حالا...
خدا رحمتش کنه...
این چند وقت زیاد خونه مامانم نیومدم به خاطر امتحانای مامان. مامان کمیل و می بینه بی خیال صرف و نحو و اربعین و...می شه و خلاصه روز باید بعد غصه خوردنشو ببینم.دیگه رفتیم که هم سروسامونی به خونه نه چندان ابادمون بدیم واسه پیشواز ماه مبارک و هم این قضیه...
نزدیک ده روز خونه خودمون بودیم و رکورد زدیم...ولی انصافا خوب بود و افتادیم روی روال.همسر هم راضی تر بود.پس دیگه کم کم فاصله پستها طولانی تر میشه.چون ما خونه خودمون نت نداریم.
با کمیل روزا تا لنگ ظهر می خوابیم.حدودای ده و نیم...یازده بیدار میشیم و ناهار میذاریم و خونه رو که حاصل تا دیر وقت بازی کردن بوده سر و سامونی میدیم و کمیل صبحونه میخوره و...(اووووه... بعله همه ی این کارا رو با هم در حالی که پسرکم تو بغلم لم میده و دلش نمی خواد بره پائین انجام میدیم...دو نفری!)
کمیل ،یه خواب کوتاه در حد چهل دقیقه داره و دوباره بازی تا شب...اول شب میخوابیم تا همسر بیاد.شام میخوریم و بازی بازی بازی...تا دو نیمه شب و ماجرا تکرار میشه...
می دونم در ظاهر خیلی تکراری و کسل کننده به نظر میاد ولی در واقع ابدا حوصله هیچ کدوممون سر نمی ره چون شیرین کاری های پسرک کوچولوی خونه ما و کارای متنوعمون مثل کیک پختن برای سورپرایز همسر هر روزمون رو بی نظیر می کنه...
بی نهایت زندگی الانم رو دوست دارم و احساس بزرگ تر شدن میکنم... وجود پسر شیرینم باعث شده احساس مفید و ارزشمند بودن بکنم و کلی کار عقب مونده و برنامه ریزی و امید به آینده داشته باشم...
امید دارم همه مون رمضون پربرکت و پرباری داشته باشیم