امروزمون امروزه...
مشغول خوندن یه کتابی م به اسم نکات طلایی روابط زناشویی.یه جاهاییش در مورد روابط زناشویی بعد از تولد بچه هاست.برام جالب بود که دقیقا داشت حال این روزای ما رو توصیف می کرد.از عادت مادرای ایرانی که بچه هاشون رو کنار خودشون روی تخت می خوابونن و همسرشون جدا میخوابه.از اینکه بهونه شون شیرخوردن بچه تو نصفه شب و عوض کردن پوشکشو و این چیزاست و بعدها که بچه بزرگتر میشه و شیر نمیخواد خودش از پدر ومادرش جدا نمی شه... تازه اگه بعد از این مدت، مادر بشارت بارداری دوم رو نده!
عمر مفید و لذت بخش ترین قسمت روابط بین زن و شوهر بیست سال اول زندگی هست که اگه بچه ها از کوچیکی بهش عادت نکنن و براش تربیت نشده باشن تمامش از دست میره...بچه ها اگه از بچگی برای دو نفره های پدر و مادرشون بار نیومده باشن ممکنه خیلی انحرافات فکری براشون پیش بیاد.
بهتره از کودکی فرزندمون جدا از همسرمون نخوابیم تا وقتی که میخواهیم اوقاتی رو پیش هم باشیم کنجکاویش تحریک نشه.
بهتره کودکمون رو تا زمانی که شیرخواره و احتیاج به مراقبتهای ویژه تری در طول شب داره روی تخت خودش کنار تختمون بخوابونیم.
یادمون باشه هیچ وقت هیچ کدوم از بچه های ناز و دوست داشتنی مون رو به جای همسرمون نخوابونیم.همسر جای خودش و کودک دلبندمون سرجای خودش.اینطوری به خاطر محبت فراوون به فرزندمون از زندگی مشترک و زیبامون غافل نمی شیم و روزهای زندگی مون به همون حلاوت دوران عقد ادامه پیدا میکنه.از طرفی به خاطر علاقه و وابستگی زیادمون به کودکمون اونو موجودی مصرف گرا و خودخواه بار نیاریم که حاضره به خاطر خودش همه چی،حتی پدر و مادرش رو هم زیر پابذاره. فردا و پس فردایی هم اگه خواستیم شوهرش بدیم یا براش زن بگیریم، اون طفلکی رو که وارد خانواده مون میشه با هزار امید و ارزو واسه داشتن یه زندگی اروم رو مثل یه دزدی نمی بینیم که بین ما و پسرمون یا دخترمون ایستاده و محیت بینمون رو کمرنگ کرده و ال و بل کرده وهزار ماجرا برای خودمون بسازیم.
یادمون نگه داریم که بچه ها ثمره عشق ما و همسرمون هستند.همون کسی که با عشق چند سالی رو منتظر موندیم تا با هم لونه باصفایی مهیا کنیم و زیر سقفش زندگی کنیم نه دوندگی.همون کسی که به خاطر اونه که الان مادر هستیم. همون کسی که تمام ماجراجویی ها و چشم انداز های تحصیلیش رو کنار زده و تو یه فضای کسل کننده ی نهایتا ده متری تمام روزاش رو به شب میرسونه تا خواسته های مادی و مالی ما رو تامین کنه.بله بچه باعث میشه با همین همسر فداکار و دوست داشتنی که تا قبل از تولد بچه مهمترین شخص زندگیمون محسوب میشده رفتارهایی داشته باشیم که وقتی به پشت سر نگاه می کنیم واقعا از خجالت اب بشیم
)منظورم از فعل جمع رعایت ادبه.برداشت منفی نفرمایید)
)چند خطی برای خودم)
بهار بانو!
بیا و در زندگی این روزهایت تجدید نظر کن. بیا و حال زندگی ات را خوب کن. بیا و محبت به همسر را مثل سابق از سر بگیر و حسودی های مردانه اش را وقتی از سر نادانی تمام وقتت را با کمیل پر میکردی جدی.
بیا و این طرز فکر غلط را کنار بگذار که چون مادری حق داری در حمایت از فرزند دلبندت هر دلی را برنجانی... که فردای روز به کیفر دل هایی که شکستی همین میوه دل دلت را می شکند تا بچشی...
بیا و تجدید رفتار کن و به همسر نشان بده مهربانی را تا نگوید بچه را ترجیح می دهی به همه کس و همه چیز...
بیا و به جای محبت افراطی به فرزندت کمی هوای خودتان دو نفر را هم داشته باش و درجه تب زندگی زناشویی ات را هم کنار درجه حرارت تن نازنین کمیل چک کن. که اگر دیر بجنبی نه استامینوفن چاره سازست و نه پاشویه و نه حوله نمدار بر تن عاشقاته هایتان.
بیا و از حالا مرد کوچک را بفرست شاگردی کند پیش پدرش و راه و رسمش دوست داشتنی شود.همان طور که تو روزی چند بار خدا را به خاطر داشتن حمید درزندگی ات شکر میکنی، گلابتونی هم همین حس را در کنار پسرت احساس کند و خدایش را شکر...
بیا از دو دهه ی با ارزش جوانی ات برای همسرت از ته دل مایه بگذار و هیچ مستحبی انجام نده و هیچ مکروهی رعایت نکن و بچسب به همسرت،به واجب زندگی ت و باور کن با رضایت او از تو، همنشینان خوبی هنگامه ی نیاز،خواهی داشت...
بیا و برای کمیل از پدر خط و نشان بکش برایش، که اینطور باش مثل پدرت...
بیا و اجازه نده تن مردانه همسر تک و تنها به خواب رود به بهانه محبتت به کمیل.که روزی شاید این اتفاق برای همین کودکی که همه چیز را می فروشی به هوایش برایش پیش اید با کودکش... دلش را داری؟!
بیا و جبران کن شش ماه دوری عاطفی از خورشیدت را و خوب افتابگردانی باش برایش... وبدان که فرزندانتان ستاره های زندگی اند و نه افتاب... و فکر نکن این روش بی محبتی ست .که خودت هم ته دلت میدانی داری احساساتی فکر می کنی.
بیا و برای گردشها و تفریحاتی که تا قبل از به دنیا امدن کمیل مورد علاقه هر دویتان بود و به بهانه تن ظریف پسرک دلبند کنار گذاشته بودی و با این)مثلا!)فداکاری ات همسر را هم خانه نشین کرده بودی، وقت بگذار و زنده باش ...
بعدانوشت: به نظرم لازم بود نوشتن این پست.
: همچنان دنبال فرصتی برای ری سایز کردن عکسای کمیلم تا البوم ماهانه شو بذارم.
: شرمنده از بدقولی نوشتن ادامه خاطره بیمارستانم.هر چی تلاش می کنم فرصتش فراهم نمیشه.
: کمیل هفت ماهش شد...