حال این روزهای ما
دلم یه تنوع بزرگ میخواد...
حسابی حوصله م از حال و احوال این روزا داره سرمیره... از گرمای زیاد سبزوار که مجبورمون میکنه وقت زیادی رو تو خونه بگذرونیم. میشه بی خیال همه چیز شد و زد بیرون ولی می ترسم کمیل گرما زده شه. می ترسم از اسهال شدنش(ببخشیدا...!!!) تو این روزایی که هر چیزی دم دستشه رو مثل زامبی گاز میگیره( مثل چونه من، سر شونه م، دماغ باباشو و...) و دندونش اذیتش میکنه و در نمیاد...اوووف! از جایی شنیده م اگه پدر و مادرا می دونستن بچه برای هر دندون چه سختی ای(!) میکشه واسه جوونه زدن هر دندونش براش شتر قربونی میکردن... الهی بمیرم.کمیل چی میکشه این روزا. حاضرم همه درداشو بکشم و اذیت شدنشو نبینم. آره ترسم از این اینه که حالش بد شه. زورم به اینجا رسید و خونه تکونی مجازی!
حالا که پسرم بزرگتر شده و منم دارم باهاش بزرگ میشم فکر میکنم دیگه فرمتِ نوشته های وبلاگمون باید یه تغییراتی بکنه و مردونه تر شه. جای حرفای مادر و پسری شه. از فانتزی بودن در بیاد و در شان مرد کوچیک خونه مون بشه...پس بسم الله.