نگرانی های تموم نشدنی من...
سلام عزیز دلکم...
از دو سه روز پیش که درد دلای زیر شکمی اذیتم می کرد داشتم نگران و نگران تر میشدم... یه بارم اصلا حواسم نبود غلت بدی زدم احساس میکردم بدتر شدم...تا اینکه دیشب بابا حمید ساعت 6صبح برام از خانم شهابی نوبت گرفت ...
شب با باباحمید و مامان حلیم خودم و اجی ستاره(قربونشون بشم اینقدر هوای مارو دارن) رفتیم دکتر...وقتمون برا ساعت هشت و نیم بود ولی ما بنابر تجربه قبلی!! و به اصرار باباحمید رفتیم یه کم چرخیدیم برای شما یه چیزایی ببینیم...بیچاره باباحمیدت دل تو دلش نبود ولی به روم نمی اورد نگران تر نشم ... ولی بالاخره چهار سال زندگی مشترک این حسنو داره که با زیر وبم خصوصیات هم اشنات میکنه...
خلاصه نازنینم...ساعت یازده رفتم داخل ...دفترچه مو دراوردم ...سئوالامو یکی یکی برا خانم دکتر گفتم...گفتم منو سونوی ان تی نفرستادین...گفت قبلی غربالگری اول بوده وقتی اونوانجامبدی این یکی لازم نیست بعدشم شما الان تو هفته هفده هستی دیگه دیر شده...قرار شد اخرین سونوم رو هم براش ببرم.
گفتم تازگی ها ترشحات بی رنگ غلیظ بی بو دارم معاینه کرد گفت رحمم مستعد محیط باکتریال هستش و برام داروهای گیاهی نوشت
برا کم کاری تیروئید هم که چند روز قبل دوباره فرستاده بودم ازمایش گفت از این به بعد روزی ناشتا نصف لووکسین مصرف کنم. عزیزدلکم برای دردای زیر دلم پرسید اگه دو طرف دلت درد می کنه شاید نشونه زایمان زودرس باشه.ولی من سمت راست دلم بیشتر از چپ درد میکنه بهش هم گفتم یه بار دمرو غلت زدم.گفت جای نگرانی نداره...ان شاءالله
عزیزم یه مشکل دیگه ای که من دارم اینه که با اینکه هشت وعده متوسط غذا میخورم بازم همش ضعف دارم و احساس گرسنگی...که خانم دکتر خیلی تعجب کرد و گفت چقدر زیاد کردی؟ گفتم نه کیلو...گفت خیلی زیاده نباید تا الان اینقدر می بود...قرص های تقویتی پریناتالمو قطع کرد...نشاسته رو هم محدود کرد به جاش روزی سه تا میوه مختلف دو لیوان شیر با هر غذا سبزی و گوشت قرمز و مرغ تجویز کرد(ماهی به خاطر داشتن جیوه نمی تونم بخورم...مگه اینکه از یه جای مطمئن پرورشی استخری پیدا کنیم... که نگران نباش تا باباحمید و داریم غم نداریم دلبند مامان)
بهشون گفتم احساس دستشویی رفتن بهم دست نمی ده ولی وقتی میرم طولانی میشه(ببخشیداااااااااا!!!) گفت چون نشاسته و قند مصرف میکردی احتمال دیابت بارداری داری...
خلاصه عزیزم برام یه عالم داروهای جدید+ سونوی غربالگری دوم +سونوی چهاربعدی (برای نگرانی من از سلامتی شما)+ازمایش قند ناشتا نوشت...
برگشتنی تو راه بابا حمید خیلی نگران بود،به وضوح می دیدم بغض کرده...ما رو بودن شما تو زندگیمون خیلی حساب کردیم عزیزم ...دلمون خیلی گرفت...باباحمید همش میگفت ان شاءالله چیزی نیست نگران نباش...وقتی رسیدیم خونه من یه کمی تو اتاق گریه کردم ولی زودی اومدم بیرون که بقیه نگران نشن.حمیدم هم همش بهم نگاه می کرد ببینه بغض دارم یانه ...ان شاءالله امروز یا فردا میریم ازمایشا و سونوها رو انجام میدیم از سلامتی شما خیالمون راحت بشه. تنها اتفاق خوشحال کننده دیشب این بود که صدای قلب کوچولوت همه مطبو پر کرده بود و 152تا تو دقیقه می زد...با اینکه من کم خونی و فشار ضعیف دارم شما ماشاءالله به من نرفتی و قلبت خیلی خوب میزنه...الحمدلله...
خدا یا راضی ایم به رضای تو هر چی که تو برامون مقدر کنی برامون خیر و صلاحه .خودت مواظب خانواده کوچیک سه نفرمون باش ... مثل همیشه.